مصاحبه با تنها بازمانده یک قتل عام هولناک در سال 68
به گزارش هاست لینوکس، حالا آخرین و تلخ ترین خاطره برای بیتا تداعی شده است. بغضی، چون کوه، بر سینه اش سنگینی می کرد که هیچ دست نیرومندی قادر به شکست آن نبود. شاید می خواست تا ابد در سینه اش محفوظ بماند و بهانه ای برای فراموش نکردن بازی تلخ زمانه گردد.
تنها بازمانده خانواده نفیسی
شهروندآنلاین در ادامه نوشت: عبدالرحمان نفیسی، رئیس بانک کشاورزی همدان، در سال 1350 در بانک کشاورزی شعبه دزفول استخدام شد و در سال 1366 به همراه همسر و سه فرزندش به عنوان رئیس شعبه مرکزی بانک کشاورزی راهی همدان شدند. بیتا تنها بازمانده خانواده نفیسی پشت حادثه را با دفاعی منحصربه فرد می گیرد و شمرده شمرده از حادثه می گوید. فداکاری پدرم قابل تحسین است. امانت داری و وظیفه شناسی باعث شد از جان خود و خانواده اش بگذرد. مادرم در شب حادثه فقط 35 سال داشت و پدرم 42 سال. برادرانم پیمان و ایمان 12 و 4 سال داشتند. من هم 16 سالم بود.
روزگار سخت دختر تنها
بیتا نفیسی
نفس را با سنگینی هرچه تمام تر از سینه اش خارج می نماید. تصور و یادآوری آن شب هنوز بعد از گذشت 31 سال برای بیتا سخت است. عصر آن روز به همراه خاله ام به خانه اش رفتم. قرار بود فردا ظهر به خانه برگردم. هیچ وقت تصور نمی کردم روزی که خانه را ترک می کنم فردایی برای بازگشت به جمع خانواده وجود نداشته باشد. فردای همان روز از صبح استرس زیادی داشتم، اما منشا این حس برایم مبهم بود تا وقتی به سوی خانه برگشتم. با دیدن آمبولانس و تجمع در میدان آرامگاه همدان استرسم بیشتر شد. با هر قدمی که برمی داشتم و به خانه نزدیک می شدم بند دلم پاره می شد.
مقامات قضائی به من گفتتند پدر و مادرت بیمارستان هستند و زخمی شدند. همان شب به خانه خاله ام برگشتم از شدت گریه های عجیب آن ها بالاخره متوجه شدم و به من داستان را شرح دادند. بدترین شب زندگیم را گذراندم. بعد از حادثه به خانه پدربزرگم رفتم. روز های سختی را سپری می کردم. زمان گذشت تا دانشگاه رشته مترجمی ادبیات زبان در تهران قبول شدم و به خوابگاه رفتم. به واسطه یکی از بستگان مادرم آقای رحماندوست شاعر معروف ایران با همسرم آشنا شدم. این آشنایی به ازدواج ختم شد. ثانیه ای نیست که گذشت پدرم و آن شب هولناک را مرور نکنم. تصویر تابلوی آن شب دردناک 31 سال است جلوی چشمانم نقش بسته.
بیتا درحال حاضر به همراه همسر و پسرشان در یکی از ایالت های آمریکا مقیم است. پیمان پسر 21 ساله بیتا نام دایی از دست رفته خود را در آن حادثه به یادگار می کشد.
وظیفه شناس و حق جو
حسرت بیتا
تنها بازمانده خانواده نفیسی در خصوص رفتن به همدان با حسرتی افزون شده بر کلماتش می گوید. مادرم متولد همدان بود. همه بستگان مادری اش در همدان زندگی می کردند. بعد از 14 سال زندگی مشترک در خوزستان پدرم تصمیم گرفت تا به خاطر مادرم به همدان نقل مکان کند. مادرم از این موضوع بسیار شادمان بود.
واژه ها را از میان ذهنش جمع کرد و به گوشه ای دیگر برای سخن گفتن از خاطراتش پناه برد. پدرم به تحصیل فرزندانش بسیار اهمیت می داد. او هیچ زمانی را برای مطالعه اداری و گذراندن دوره های مربوطه از دست نمی داد. همواره از کانون پرورش فکری بچه ها برای ما کتاب می خرید و نمره های درسی مان را به دقت آنالیز می کرد.
قاتلان، کارمندان اخراجی
یکی از قاتلان حتی نتوانسته بود لباس هایش را عوض کند. بلافاصله دستگیر شد و با همان لباس های خونین در اداره آگاهی آورده شد. دو متهم دیگر توسط کارآگاهان پلیس دستگیر شدند. تمام این اتفاقات در کمتر از سه روز به طول انجامید.
شرکت در دادگاه و روبه رو شدن با متهمان برایم بسیار سخت بود. با دیدن قاتلان، ناخودآگاه به یاد خانواده ام می افتادم. من در جلسات دادگاه حتی نمی توانستم روی پاهایم بایستم. روز اعدام، پدربزرگ و عمویم مرا به محل محاکمه نبردند.
اجرای حکم
تشیع پیکر قربانیان بانک
حسن گلزار و حسین گلزار دو برادری که دست به یکی نموده بودند و آن شب خونین را در همدان برای خانواده نفیسی رقم زده بودند.
دو نفر از متهمان برادر بودند و هر دو کارمند اخراج شده بانک کشاورزی و نفر سوم خواهرزاده دو برادر. متهم ردیف سوم رضا خانیان، خواهرزاده این دو برادر به قتل حسین شکری، نگهبان بانک کشاورزی و شرکت در قتل پیمان، ایمان و عبدالرحمان نفیسی متهم شد. در تاریخ 26 بهمن همان سال محکومان به میدان آرامگاه همدان آورده شدند.
دور میدان جمعیت انبوهی حلقه زده بود. برادران گلزار بسته بر الوار در لبه سقف و در نزدیکی ستون روی مقبره ابن سینا در انتظار مجازات بودند. دو نفر با شمشیر منتظر اجرای حکم آن ها بودند و با رسیدن فرمان، حکم اجرا شد. متهم ردیف سوم با طنابی به جرثقیل آویزان بود و بعد از یک دقیقه تکان دادن پایش برای همواره از حرکت ایستاد.
بیتا روز خاکسپاری را هنوز مو به مو به یاد دارد: بعد از اجرای حکم به قبرستان رفتیم و مادر و برادر کوچک ترم، ایمان را که آرام خفته بودند در قبر گذاشتیم. آن روز برف چرخ زنان از آسمان فرو می ریختند و کم کم همه جا سفیدپوش شد. پدرم و پیمان نیز در اندیمشک دزفول به خاک سپرده شدند.
دخترم بیتا
کتاب دخترم بیتا را حمید مقیمی، همسر تنها بازمانده خانواده به چاپ رساند. در تمام کتاب سعی شد مستندات حادثه و احساسات بیتا نسبت به آن اتفاق بازگو گردد. در بخشی از کتاب اشاره ای به سنگ قبر عبدالرحمان نفیسی است که روی آن نوشته شده:
آرامگاه شهید عبدالرحمان نفیسی، رئیس بانک کشاورزی شعبه همدان فرزند کریم که در سحرگاه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه 1368 درحالی که از خود و همسر و دو پسرش پیمان و ایمان نفیسی گذشت تا از بیت المال مردم و شرف و انسانیت پاسداری کند به فجیع ترین نوع به دست دیو بی خبری در 42 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
شعر هایی در مضمون حادثه و به یاد آن خانواده سروده شده و در کتاب آمده است. کتاب توصیف تمام مستندات و احوالات بیتا و همسرشان به حادثه را بازگو می نماید.
منبع: فرارو