آثارِ مستند فعلی به علت نداشتن فرم مشخص، چنگی به دل نمی زند
به گزارش هاست لینوکس، برگزیده بخش مستندنگاری جایزه ادبی جلال با انتقاد از آثار مستند گفت: معمولا آثار مستند ما چنگی به دل نمی زند. یا آشفته است یعنی فرم ادبی روشنی ندارد یا در پی اظهار فضل است؛ یعنی نویسنده با دستکاری، مزه روایت را به هم می زند.
گروه فرهنگ و هنر هاست لینوکس؛ محمدرضا اسماعیلی؛ مستندنگاری یا تاریخ شفاهی، چند سالی است که در حوزه نشر هواداران بسیاری پیدا نموده ولی هنوز نتوانسته به یک فرم و قالب مناسب برسد. فرمی که با حفظ اصل واقعیت، ادبیات را هم چاشنی خود کند؛ طوری که بخشی از این نوع آثار با رعایت حفظ واقعیت از ادبیات دور شده اند و صرفاً خاطره نویسی خام و بدون هیچگونه ارزش افزوده ادبی است و یا آنقدر تکنیک های داستان نویسی پررنگ است که از واقعیت و مستند بودن خود دور می شوند؛ در همین باره با میثم امیری برگزیده سال جاری جایزه ادبی جلال آل احمد در بخش مستندنگاری به مصاحبه نشستیم.
نویسنده کتاب داغ دلربا درباره نسبت مستندنگاری و داستان نویسی گفت: حتما نسبتی بین داستان و مستند وجود دارد. اگر تکنیک های داستان نویسی را از مستندنویسی حذف کنیم، عملا آن را از شاخه ادبیات خارج نموده ایم. به همین دلیل فکر می کنم تاریخ شفاهی اگر به معنای صرف خاطره گویی باشد عملا از حیطه ادبیات خارج است. این هنر نویسنده است که بتواند طوری از تکنیک های داستان نویسی در تدوین مستندات استفاده کند که هم قابل استناد و هم در سرزمین ادبیات قابل ارزیابی باشد.
وی در مورد تمایل به مستند نگاری و کیفیت این نوع آثار توضیح داد: تصور عمومی این است که مستندنویسی کار راحت تری است و به همین دلیل اقبال به آن به لحاظ کمّی بیشتر است. ولی معمولا آثار مستند ما چنگی به دل نمی زند. یا آشفته است؛ یعنی فرم ادبی روشنی ندارد. یا در پی اظهار فضل است؛ یعنی نویسنده با دستکاری در روایتِ خاطره گو و اضافه کردن برخی شاخ و برگ های داستانی و توصیف های ادبی یا شاعرانه مزه روایت را به هم می زند. یا اساسا هیچ وجوه روشنی از خلاقیت در روایت ها دیده نمی گردد. یعنی نویسنده کار ضبط صوت را انجام می دهد. گویی خودش صاحب فردیت و نگاه نیست.
برگزیده جایزه جلال با اشاره به وجه تمایز و سختی میان رمان و مستند نویسی گفت: سختی مستندنویسی در همین است که شما هم باید پایبند به واقعیت و روایت راوی باشد و هم باید فردیت و شخصیت خودتان را حفظ کنید و هم بتوانید روایت راوی را ادبی کنید. در همه این کارها هم پرتگاه هایی دیده می گردد. معمولا نویسنده ها در یکی از این پرتگاه ها می افتند. مثلا ما نویسنده داریم که تحلیل خودش از وقایع را به نام راوی سند می زند؛ این هم غیرحرفه ای است و غیرانسانی. نویسنده باید بتواند آن مرز باریک را پیدا کند و به هیچ طرفی نلغزد. برخی از نویسنده ها آغاز می نمایند به توصیف کردن: مثلا می نویسند: درختان رخت بهار به تن نموده بودند و خورشید خانه ابرها را ویران نموده بود و زمین... این ها مال راوی یا رزمنده یا خاطره گو نیست؛ این ها زورچپان راوی است و متأسفانه اهمیتی ندارد. درست است ساخت جملات شاعرانه یا ادبی است، ولی عملا مخدوش کردن لحن راوی است و چون معلوم نیست که نویسنده با این فضاسازی ها در پی القای چه باوری است، روایت هم آشفته از آب درمی آید. اما نویسنده نباید از آن طرف بام بیافتد و فقط نگارشگر باشد. روایت نویس منشی راوی یا محرر خاطره گو نیست. تمام هنر او در این است که روایتش صد در صد روایت راوی باشد و نباشد. پیدا کردن این مرز مهم است و اینجاست که می توان داوری کرد که آیا آن اثر مستند در حیطه ادبیات می گنجد یا نه. روش شخصی خود من استفاده بهینه و کارآمد از پانویس است. من روی پانویس ها با تمرکز کار می کنم و حس می کنم اینجا آن حیطه ای است که من می توانم حرف خودم را بزنم. ضمن این که در تدوین متن هم سعی می کنم نگاه و طرحم را وارد کنم. حتما انتخاب من از گفته های راوی کتاب را می سازد نه فقط گفته های راوی.
منبع: خبرگزاری دانشجو